هميشه از اينكه در گرگان زندگي مي كردم خوشحالم . يكي از شانس هايي كه من داشتم اين بود كه هم دوران ابتدايي و راهنمايي و دبيرستان و هم دوران دانشگاه خودم را در گرگان سپري كردم .
اين نامه يك گرگاني به شهردار گرگان است كه در زير مي خوانيد :
حاج ابراهيم كريمي
سلام و اما بعد ؛ يكسال پيش بود كه بنده حامله بودم و يك بچه 6 ماهه در شكم من بود . يك شب بعد از يك پياده روي محدود و خريد در بازار نعلبندان قصد داشتم به خانه برگردم . منزل ما در خيابان شهدا محله سرپير قرار دارد .
در لابلاي پوست شهر مان گرگان افرادي زندگي مي كنند كه با سرك كشيدن در زندگي آنها مي توان به بزرگي روح انها و گذشته تلخي كه برايشان رقم خورده پي برد . زنان در كشور ما همواره سپر بلا و سنگ صبور مرداني بوده اند كه در زندگي جاي خالي شان همواره احساس شد و در اين خلا مردان فقط تعدادي اندكي از زنان توانسته اند زندگي را ادامه دهند .
عصمت مقصودلو يكي از اين بانوان گرگاني است كه خواندن سرنوشت وي مي تواند الگويي براي همه زناني باشد كه مرد زندگي شان را از دست مي دهند .